ویولن را دوست دارم...
رسم و رسومی دارد برای خودش ، نمی شود همین طوری بروی سراغش...
خسته
نباید باشی،غمگین هم حتی، از جعبه بیرونش می آوری، شولدر را وصل می کنی،
آرشه را برمی داری. پیچ اش را می پیچانی تا موهایش صاف بایستند، کلیفن را
آرام و نرم روی موهای آرشه می کشی ، یک کمی تکانش میدهی تا نرمه های کلیفن
توی هوا پخش شوند، تا وقتی ساز میزنی ننشینند روی سازت...عزیز است آخر.
کوک
اش می کنی وامیدوار می شوی این بار ناز نکند و بنشیند توی دستهایت... روی
شانه ات... تا انگشتانت را راه بدهد روی خودش، نواختن اش هم راه و رسم دارد
آخر...
صاف می ایستی، سازت نباید خم شود، خودت نباید خم بشوی...
وزن
ات روی پای چپ، به قول «تو» با یک انحنای دوست داشتنی و خاص می ایستی، یک
جوری که انگار لاقیدانه است، اما حواست به تک تک حرکاتت هست، سخت راهت می
دهد به خودش. اصلا همین است که به همه می گویم نیایند طرف اش، ناامید می
شوند، می دانم. سال ها باید نازش را بکشی... آن هم هنرمندانه ...
اما
وقتی راهت بدهد، دیوانه می شوی، مفتون اش میشوی، پروازت می دهد، نفس ات را
بند می آورد، غمگین ات می کند، می ترساندت، می خنداندت، می میراندت و زنده
ات می کند.
می گویند «شاه» سازها است... راست می گویند خب!
سلام
عالی وصفش کردی
ما که هنوز داریم ناز میکشیم
راه نمیده
نگران نباش دوست من
بالاخره راه میده، ولی حالا حالا ها باید نازشو بکشی
خیلی مطالبی که درباره ی ویلن داری زیباست.
واقعا این چنین وبلاگی حالا ندیده بودم.
ممنونم از زحماتتون
خیلی ممنون دوست عزیز
سعی می کنم مطالب بهتر و بیشتری از ویولن برای وبلاگ تهیه کنم
عالی بود دوست عزیز واقعا قلم زیبایی داری امیدوارم باز هم بنویسی و موفق باشی
ممنون دوست عزیز، نظر لطفتونه
it was just fine, seriously
سلام محمد عزیز!
میخوام بگم ناز کشیدن ویولن هم خودش لذتی داره..حتی وقتی یه اتد ساده رو مینوازی که فقط انگشتات منعطف بشن ُ هم میتونی لذت ببری...اما گاهی واقعا نگران میکنه آدمو من خودم چند باری انقدر نگران شدم که ناخوداگاه گریه کردم ..نگران شدم از این که نکنه ویولنم دیگه منو نخواد...میترسم از دستم ناراحت بشه که چرا خوب نمی زنم . . .
ممنون از مطلب زیبایی که بی شک حال دل همه ی عاشقان و نوازندگان وبولن هست. . . ممنون