اجازه بدهید در این مقاله به همدیگر قولی بدهیم. واژههایی که تاکنون در ذهن ما ریخته شده است را بازآفرینی کنیم. این واژهها را بشکنیم و برای خودمان ساده کنیم، زیرا یکی از ویژگیهای انسانهای برنده و موفق، «ذهن باز» است. آدمی که میخواهد موفق بشود و همیشه برنده باشد، ذهنش باید باز باشد. ذهن باز یعنی اینکه هر چیزی که تا به حال در ذهن شما ریخته شده است، قرار نیست تا ابد به همین شکل باقی بماند. بعضی وقتها تعریف بعضی از این واژهها جلوی حرکت و پیشرفت ما را میگیرد. زیرا در ذهنمان را بستهایم و قفل کردهایم. نیز چنین است. افراد موفق از نظر بنده کسانی هستند که در حوزه کاری خودشان جزو 10درصد اول قرار میگیرند؛ در هر کار و فعالیتی که فکرش را بکنید.
________________________________________
تکراری نباشید:
خلاقیت
همیشه انجام یک کار و روش کاملا جدید و نو نیست! برخی کارشناسان معتقدند،
خلاقیت یعنی کاری را که دیگران انجام دادهاند به روشی دیگر یا به شکل
بهتری انجام بدهیم. اما دقت کنید قرار نیست دقیقا کاری را که دیگران انجام
دادهاند شما نیز انجام بدهید.
کوروش
بزرگ میگوید: اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام میدادید، همان
نتیجهای را میگیرید که همیشه میگرفتید. پس باید روشهای جدید برای
انجام کارها پیدا کرد و به سبکی نوین و با رفع اشکالات روشهای قبلی، آنها
را انجام داد. این یعنی خلاقیت.
بسیاری
از اختراعات، تکنولوژیهای پیشرفته و وقایع مثبتی که تا به امروز اتفاق
افتاده است، حاصل همین تفکر است. یعنی کاری را که کسی انجام داده، یک شخص
دیگر سعی کرده است آن را بهتر انجام دهد. روزی انسان آرزوی پرواز داشت. در
اوایل کار، پرواز کردن انسان تقریبا امری محال بود اما یک نفر سعی کرد با
ساختن بال به آرزوی محال انسان رنگ واقعیت بزند. دیگری این بال را مقداری
تغییر داد تا بتواند پرواز کند و داوینچی این بال را جور دیگری ساخت. این
روند ادامه داشت تا نوبت به برادران رایت رسید که باعث شدند انسان بتواند
به آرزوی محال خود برسد. بعدها هم انسانهای دیگر همان تجربه را بهنحوی
دیگر تکرار کردند و رسید به امروز که دیگر آسمانها در تسخیر انسان قرار
دارد.
________________________________________
تقلید همیشه بد نیست:
پس
بهنظر میرسد خلاقیت صرفا این نیست که کاری کنیم که تا به حال هیچ کسی
چنین کاری نکرده است. خیر چنین نیست. روزی از ناپلئون پرسیدند: «آیا شما
به شانس اعتقاد دارید؟» ناپلئون در جواب گفت: «بله به بدشانسی اعتقاد دارم و
همیشه فکر میکنم بدشانسترین آدم روی کره زمین هستم. بنابراین براساس
همین بدشانسیها برنامهریزی میکنم و اهدافم را تعیین میکنم.»
پس
همان کاری را که دیگران انجام میدهند، انجام دهید. ممکن است در اینجا
واژهای به نام «تقلید» در ذهن شما تداعی شود. بهتر است معنی این واژه را
بشکنید. من بشخصه معتقدم افرادی که ضریب هوشیشان (IQ) بالاتر از 70 هست،
اصلا نمیتوانند تقلید کنند. چون جایی که عقل دخیل باشد تقلید چندان معنا
ندارد اما نکته اینجاست که اگر تقلید خوب بود، آن را انجام دهیم و اگر بد
بود نباید انجام دهیم؛ به این کار «الگو برداری» میگویند و آن هم
الگوبرداری آگاهانه. این کار اسمش تقلید نیست. معانی را به غلط در ذهن ما
جای دادهاند، تقلید حیوانی خیر، اما تقلید انسانی آری.
________________________________________
تقلید خوب، از نوآوری بهتر است:
امروزه
در علم نوین مارکتینگ (بازاریابی) هم بسیاری از علمای این علم معتقدند،
برای اینکه بتوان یک محصول جدیدی را وارد بازار کرد یا خدمات جدیدی را
ارائه کرد، 2 راه وجود دارد یا باید ایده کاملا جدیدی داشته باشید یا
اینکه بنچ مارکینگ (benchmarking) کنید. بنچ مارکینگ در علم بازاریابی
همان تقلید یا به قولی الگوبرداری آگاهانه است. پس الگو برداری هیچاشکالی
ندارد. یادمان باشد که یک تقلید صددرصد خوب، خیلی بهتر از انجامدادن یک
کار ابتکاری و کاملا نوآورانه ناقص و ابتر است. بسیاری از مردم در جامعه ما
و حتی در جوامع دیگر تصور میکنند که موفقیت، شانسی یا اتفاقی است ولی در
واقع این چنین نیست، موفقیت نه شانسی است و نه اتفاقی. موفقیت ناشی از یک
تلاش آگاهانه، هوشمندانه و مجدانه است.
________________________________________
از خودتان شروع کنید:
و
اما نکته دیگر اینکه همه ما برای اینکه بتوانیم دنیای بیرون را تغییر
بدهیم، درآمد بیشتری کسب کنیم، رفاه بیشتری بهدست بیاوریم، احترام دیگران
را نسبت بهخودمان بیشتر کنیم، برای اینکه عزت نفس خودمان را افزایش دهیم و
برای اینکه احساس مفید بودن و مهمبودن داشته باشیم، لازم است که اول
دنیای درونمان را تغییر بدهیم. تا نتوانیم دنیای درون خود را تغییر دهیم
بدون شک نمیتوانیم هیچ تاثیری بر دنیای بیرونی خود داشته باشیم.
تغییردادن
دنیای درون یعنی همان تغییر دادن نگرش. اینشتین میگوید: اگر میخواهی در
زندگیت تغییراتی را ایجاد کنی، ابتدا رفتارت را تغییر بده و اگر میخواهی
تغییرات، کوانتومی باشد حتما نگرشت را تغییر بده.
حضرت
علی (ع) نیز میفرمایند: «مراقب افکارت باش که گفتارت میشود، مراقب
گفتارت باش که رفتارت میشود، مراقب رفتارت باش که عادتت میشود، مراقب
عادتت باش که شخصیتت میشود و مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت میشود.» پس همه
چیز اول از نگرش (افکار) شروع میشود. نگرشتان را به زندگی تغییر دهید،
اگر میخواهید زندگی خوبی داشته باشید.
________________________________________
روی سکوی پرتاب:
بنابراین
برای موفقیت، مهمترین نکته این است که شما برای پرتاب خودتان، برای پرتاب
استعدادها و تواناییهایتان، نیرو و قدرتی اولیه داشته باشید، که به آن
نیروی پرتاب میگوییم اما این نیروی پرتاب چیست؟ برای اینکه بتوانید نیروی
پرتاب را به دست آورید، باید از محیط آسایش آرامش و به عبارتی از محیط امن
خود فاصله بگیرید و دستیدستی و از روی قصد خودمان را در محیط سختی و زحمت
قرار دهید. بله دقیقا همین است. برای اینکه موفق شوید و نیروی پرتاب
استعدادها و تواناییهایتان را به دست آورید، باید حرکت و تلاش کنید، سختی
بکشید و دست از تنبلی و تن پروری بردارید. واژه «نمی شود» را از دایره
لغات خود حذف کنید. واژه «نمیتوان» را نیز حذف کنید و به جای آنها مرتب
از «میشود» و «میتوان» استفاده کنید. بله شما باید اول پرتاب شوید!
________________________________________
درست به هدف بزنید:
برای
اینکه مشخص شود موفقیت چیست برایتان یک مثال ملموس میزنم. امروزه در
صنعت هوایی و دفاعی، موشکهایی تولید شدهاند که با کمترین درصد خطا
میتوانند به هدف خود اصابت کنند. این موشکها، موشکهای از دور
هدایتشونده هستند که میتوانند برای مثال یک هواپیما یا یک تانک و حتی یک
شناور در حال حرکت را مورد هدف قرار دهند. این موشکها در هوا قابلیت کنترل
دارند تا دقیقا به هدف مورد نظر اصابت کنند اما این موشکها برای اینکه
در آسمان هدایت شوند و به هدف بخورند باید قبلش نیرویی وجود داشته باشد تا
آنها را هدایت کند. در واقع آنها اول باید پرتاب شوند سپس هدایت شوند و
به هدف بخورند. موفقیت هم همین است، تا ما پرتاب نشویم، نه هدایت میشویم و
نه به هدف میرسیم!
________________________________________
سختی و آرامش کنار هم:
محیط
امن، آرامش و آسایش ما همین زندگی امروز ماست. مجموعهای از تمام عادتها،
مجموعهای از تمام روشهای زندگی ما، مجموعهای از شیوههایی که زندگی
میکنیم، شیوهای که به خانه میرویم، شیوهای که از خواب بلند میشویم
محیط امن، آسایش و راحتی ما را تشکیل میدهند اما محیط سختی و محیط زحمت ما
کجاست؟
تغییر
میشود محیط سختی، رفتن به سمت موفقیت میشود محیط سختی، خواستن چیزهای
بیشتر میشود محیط سختی، استفاده از توانمندیها و استعدادها میشود محیط
سختی. گاندی، رهبر جنبش مبارزات بدون خشونت میگوید: «درد من تنهایی نیست
بلکه مرگ ملتی است که گدایی را قناعت، بیعرضگی را صبر و با تبسمی بر لب
این حماقت را حکمت خداوند میداند.»
________________________________________
مشتاق نفس کشیدن باشید:
در
اینجا بهتر است برایتان حکایتی را تعریف کنم؛ روزی جوانی از سقراط پرسید
راز موفقیت چیست؟ سقراط به او گفت: «فردا به کنار نهر آب بیا تا راز موفقیت
را به تو بگویم.» صبح فردا مرد جوان مشتاقانه به کنار رود رفت. سقراط از
او خواست که دنبالش به راه بیفتد. جوان با او به راه افتاد. به بر رود
رسیدند و به آب زدند و آنقدر پیش رفتند تا آب به زیر چانه آنها رسید.
ناگهان سقراط مرد جوان را گرفت و زیر آب فرو برد. جوان نومیدانه تلاش کرد
خود را رها کند اما سقراط آنقدر قوی بود که او را نگه دارد. مرد جوان آنقدر
زیر آب ماند که رنگش به کبودی گرایید و بالاخره توانست خود را نجات دهد.
همین که روی آب آمد، نخستین کاری که کرد آن بود که نفسی بس عمیق کشید و هوا
را به اعماق ریهاش فرو فرستاد. سقراط از او پرسید «زیر آب چه چیز را بیش
از همه مشتاق بودی؟» گفت، «هوا». سقراط گفت: «هر زمان که به همین میزان
که اشتیاق هوا را داشتی موفقیت را مشتاق بودی، تلاش خواهی کرد که آن را به
دست بیاوری؛ موفقیت راز دیگری ندارد.» پس اصل مسئله همان سوخت اولیه برای
پرتاپ شدنمان است. اگر بخواهید موفق باشید اول باید مقصدتان را انتخاب
کنید. باید ابتدا این سؤال را از خود بپرسیم که واقعا مقصد ما چیست و به
کجا میخواهیم برویم؟
________________________________________
اهداف مشترک زمینیها:
دوستان،
تا به حال فکر کردهاید که هدفهای مشترک ما انسانها چیست؟ بهنظر من
انسانها هدفهای مشترکی دارند که در بین همه افراد روی کره زمین مشترک است
اما این هدفها چیست؟اول داشتن یک کار خوب و پردرآمد؛ کاری که از انجام آن
لذت ببریم. دوم داشتن یک رابطه عاطفی و احساسی خوب است، چیزی که میشود
گفت همه افراد همیشه به آن فکر میکنند، پس خوشبختی در زندگی هدف دوم اکثر
انسانهاست. سومین هدف این است که آنقدر در زندگی پول و ثروت داشته باشیم
که دیگر نگران مسائل مادی نباشیم. البته سقف اهداف یا آرزوهای ما مطمئنا با
یکدیگر متفاوت است؛ فردی ممکن است با داشتن 10 میلیون تومان احساس راحتی و
آسایش کند و به آن راضی باشد و برای دیگری، 100 میلیون تومان هم کافی
نباشد، برخی نیز با هزاران میلیارد تومان احساس رضایت نداشته باشند و مرتب
بهدنبال کسب ثروت بیشتر باشند.
________________________________________
ما بیشترکار کردیم:
در
هر صورت یادمان باشد تمام دستاوردهایی که بشر تا به حال به دست آورده است،
تمام آنچه آدمهای موفق به دست آوردهاند، نتیجه 2 چیز است: (1) دقت زیاد
(2) تلاش فراوان یا به عبارت دیگر نظم و نبوغ. من در اینجا میخواهم نام
تلاش فراوان را نبوغ بگذارم که دلیل آن را هم عرض خواهم کرد. پس تمام
دستاوردهای بشر روی 2 ستون دقت زیادوتلاش فراوان بنا نهاده شده است.یکی
از مجلات تجاری- مدیریتی در ایالات متحده، در یکی از تحقیقات خود، 100
میلیاردر اول این کشور را در طول 25سال مورد مطالعه قرار داده و شاخصههای
مختلفی را برای ارزیابی آنها مانند زندگی شخصی، میزان ثروت و... در نظر
گرفته است. در این تحقیق از این افراد بهلحاظ مادی موفق، سؤالهایی پرسیده
شده است، از جمله: عامل موفقیت شما چیست؟ چرا شما میلیاردر شدید؟ ممکن است
اکنون به ذهن شما برسد که دلایل مختلفی را برای موفقیتشان ذکر کردند،
مثل تلاش و پشتکار، داشتن هدف مشخص، صبر و شکیبایی در سختیها و... اما
خلاصه کلام این افراد و نتیجه نهایی این تحقیق این بود که تقریبا همه آنها
گفتند ما نه از دیگران باهوشتریم و نه تحصیلات بیشتری داریم بلکه ما فقط
از دیگران بیشتر کار کردهایم، همین! بله «ما فقط از دیگران بیشتر کار
کردهایم!»
________________________________________
هوش کافی نیست:
آمار
و ارقامی که در ادامه این تحقیق از میزان ساعات کاری این افراد موفق به
دست آمد، این بود که هیچیک از این افراد کمتر از 80 ساعت در هفته کار
نمیکردند. خب 80 ساعت در هفته یعنی چند روز؟ اگر فقط 6 روز در هفته را کار
کنند تقریبا میشود روزی 13یا 14 ساعت. یعنی هیچیک از این افراد کمتر از
14ساعت در روز کار نمیکردند.
بله،
این انسانهای موفق نه از دیگران باهوشتر بودند و نه تحصیلات بیشتری
داشتند بلکه فقط و فقط بیشتر از دیگران کار و تلاش میکردند.
برخی
معتقدند که داشتن هوش بالا در به دست آوردن موفقیت بسیار ضروری است که
البته تا حدودی هم درست است اما همیشه اینطور نیست. بهعنوان مثال ضریب
هوشی (IQ) آقای بیلگیتس، بنیانگذار مایکروسافت حدود 156 است. داشتن ضریب
هوشی 156، بسیار بالا است و انسانهایی که دارای ضریب هوشی بالاتر از 156
هستند، جزو نابغههای بسیار خاص جامعه محسوب میشوند. انسانهایی که دارای
ضریب هوشی بین 140 تا 160 هستند، جزو یک درصد افراد یا کمتر از یکدرصد
افراد خاص جامعه هستند ولی آدمهایی که دارای ضریب هوشی بین 120 تا 140
هستند، جزو افراد باهوش محسوب میشوند. آدمهایی که دارای ضریب هوشی بالای
70 هستند زندگی معمولی دارند. به عبارتی داشتن ضریب هوشی بالای 80 خیلی
مطلوب است و در زندگی مشکلی نخواهند داشت که مطمئنا درصد بسیار زیادی از ما
دارای چنین ضریب هوشی هستیم. پس بعد از اینکه مقصدمان را انتخاب کردیم،
برای موفقیت نیازمند دقت زیاد و تلاش فراوان هستیم، دقت زیاد یعنی داشتن
نظم. نظم یکی از ویژگیهایی است که میتواند در پیشبرد زندگی انسانها
بسیار موثر باشد.
________________________________________
نظم شخصی را پیدا:
وین
دایر میگوید: «هر کودکی با نظم رازگونه خود پا به این دنیا میگذارد.» به
این جمله خوب دقت کنید. ما به این جمله خیلی نیاز داریم یعنی هرکسی در
زندگی برای خودش نظمی دارد، یعنی شما باید نظم را پیدا کنید. نظم تعریف
مشخصی ندارد که من در این مقاله برای شما ارائه کنم. مهم این است که شما
این ویژگیها را که عرض میکنم داشته باشید آن موقع آدم منظمی هستید:
1. هیچوقت دنبال چیزی نگردید.
2. هیچوقت چیزی را گم نکرده باشید و نکنید.
3. به هیچ قرار ملاقاتی دیر نرسید.
داشتن
این ویژگیها میشود نظم. حال شما ممکن است برای کارتان، برای از خواب
بیدار شدن و تنظیم کارها و جلساتتان از یک ساعت زنگدار، موبایل، لپتاپ
یا تبلت استفاده کنید و برخی دیگر ممکن است با تنظیم ساعت بدنی خود سر ساعت
مدنظر از خواب بیدار شوند. پس روشی که ما به زندگی خود نظم میدهیم و
ابزارهایی که برای این کار استفاده میکنیم، با هم متفاوت هست. ولی مهم این
است که روش خودمان را در منظم بودن داشته باشیم و بتوانیم نظم خودمان را
بیرون بکشیم! لطفا روی این جمله که نظم خود را بیرون بکشید، بیشتر دقت کنید
و بیشتر کار کنید. دوستان یک سوال از شما دارم؛ آیا مشکلاتی که هماکنون
در زندگی ما وجود دارند، مربوط به زمان حال است یا گذشته؟
شما
وقتی که در کاری موفق نمیشوید، شکستهای مختلف میخورید، شکستهای کاری،
عشقی، روحی و...، چه میکنید؟ آیا این شکست را گردن دیگران میاندازید یا
اینکه خودتان را مسئول آن شکست میدانید؟ 90درصد ما انسانها زمانی که
شکست میخوریم، اول دیگران را مقصر میدانیم و بهدنبال دلایل شکست در
بیرون از خودمان میگردیم.
________________________________________
فراوان ببینید:
ما
انسانها از نظر روانشناسی 2 دیدگاه داریم؛ برخی انسانها دیدگاه فراوانی
دارند و برخی دیگر دیدگاه کمیابی. در دیدگاه فراوانی، آدمها خوشبین و با
اعتماد به نفس هستند و معتقدند برای موفقیت باید بهطور تدریجی و مداوم گام
برداشت. این دسته از انسانها معتقدند موفقیت یکباره و اتفاقی بهوجود
نمیآید و یکشبه رخ نمیدهد بلکه طی یک فرآیند مستمر و زمانبر موفقیت حاصل
میشود. آنها معتقدند موفقیت آدمهای موفق از یک قانون تبعیت میکند و آن
قانون، قانون علت و معلول است. یعنی هر کاری که شما انجام میدهید به یک
نتیجه خاص میرسید. به عبارت دیگر هر کاری که در این دنیا انجام میدهید،
یک نتیجه و بازخوردی برای شما به همراه دارد. پس اگر امروز موفق هستید،
نتیجه اقداماتی است که تاکنون داشتهاید و اگر ناموفق و شکست خوردهاید نیز
نتیجه اقداماتی است که در گذشته داشتهاید. اگر امروز تحصیلات بالایی
دارید، کار خوبی دارید، همسر مهربانی دارید و در کل زندگی موفقی دارید،
نتیجه بیخوابیهای شبهای کنکور و امتحانات، تلاشهای بیوقفه و مستمر در
محیط کار و انتخابهای آگاهانه و عاشقانهای است که تاکنون داشتهاید. ولی
بسیاری از افراد (شاید بیشتر افراد) دیدگاه کمیابی دارند. این افراد باور
دارند که فقط در زندگی باید شانس بیاری. مثلا فقط لازم است یک شوهر خوب
گیرت بیاید. این دسته از افراد معتقدند افراد موفق یا این پولدارها
کلاهبردارند یا دیگران را فریب دادهاند. به عبارتی انسانهای دارای دیدگاه
کمیابی معتقدند پولدارها در جامعه پولدارتر میشوند و فقرا فقیرتر.
میگویند پولی که در جیب شماست باید از جیب دیگری بیرون بیاید برود در جیب
شما. معتقدند بالاخره تا عدهای پولدارتر بشوند، باید عدهای دیگر فقیرتر
شوند. این افراد معتقدند مهم نیست که شما چه چیزی میدانید، مهم این است که
شما چه کسانی را میشناسید و با چه کسانی بهاصطلاح رابطه خوبی دارید.
________________________________________
دیدگاه درست را پیدا کنید:
خب
بهنظر شما کدام دیدگاه صحیح است. خود بنده معتقد به دیدگاه فراوانی هستم.
مگر ثروت جهان یک عدد ثابت است که مجبور باشید برای به دست آوردنش، سر
دیگران کلاه بگذاریم. نه خیر، چنین ندارد. ثروت دنیا میزان ثابتی ندارد
بلکه مرتب در حال افزایش است. در علم اقتصاد نیز اگر بررسی کنید چنین
ادعایی اثبات شده است. در گذشته و در میان نظریهپردازان قدیمی اقتصاد،
افرادی بودند که به آنها سوداگران یا مرکانتالیستها میگفتند. آنها
معتقد بودند که ثروت دنیا باید بر مبنای میزان طلا محاسبه شود و چون میزان
طلا در دنیا ثابت است، بنابراین میزان ثروت هم ثابت است. پس در تجارت میان
کشورها، همیشه باید یک کشور سود ببرد و یک کشور دیگر ضرر کند و این امکان
ندارد که هر دو کشور سود ببرند. چون بالاخره این میزان ثروت در تجارت از
جایی به جایی دیگر منتقل میشود اما صدها سال است که دیگر این نظریه ارزشی
ندارد و علمای علم اقتصاد از صدها سال پیش تاکنون نظرات بسیار مختلف و
متنوعی را ارائه دادهاند که رد همه آنها اثبات شده است که میزان ثروت در
دنیا ثابت نیست و در تجارت بین 2 کشور، هر 2 کشور یا هر 2 طرف میتوانند
سود ببرند.
________________________________________
خاطرات تریسی از ایران:
برایان
تریسی، از نویسندگان عام بازاریابی، چند سال پیش سفری به ایران داشت و در
مجموعه اریکه ایرانیان سخنرانی کرد.او پس از آن سفر خاطرات خود را از
ایران به رشته تحریر در آورد. در جایی از خاطراتش میگوید در ایران که بودم
سوال جالبی از من پرسیده شد که در هیچ جای دنیا غیر از ایران چنین سوالی
از من پرسیده نشده بود. تریسی ذکر میکند، در جلسهای که در تهران داشتم،
برای افرادی که در کنفرانس بودند توضیح دادم که من روزگاری هیچچیزی نداشتم
و بسیار فقیر بودم اما اکنون بسیار ثروتمندم و به قولی میلیاردر هستم. بعد
از جلسه برخی از ایرانیها از من پرسیدند که آقای برایان تریسی شما عذاب
وجدان ندارید که اینقدر ثروت دارید! شما پولتان را از راه حرام به دست
آوردید یا حلال است. برایانتریسی میگوید در جواب آنها گفتم که من با فقر
خیلی مشکل دارم، من از فقر خیلی بدم میآید، خیلی دوست دارم به فقرا کمک
کنم اما بهترین کمکی که میتوانم به فقرا کنم این است که مثل آنها فقیر
نباشم، بله «مثل آنها فقیر نباشم». منصفانه بنشینید، ببینید کدام دیدگاه
را دارید. اگر دیدگاه فراوانی دارید، میتوانید به جرگه انسانهای موفق
بپیوندید ولی اگر دارای دیدگاه کمیابی هستید، تحت هیچ شرایطی نمیتوانید
موفق شوید.
در
پایان این مقاله میخواهم نقل قولی آموزنده از آقای انوشه یکی از مدرسان
موفقیت برایتان داشته باشم. ایشان در یکی از سخنرانیهای خود میگفت:
«مرحوم پدرم برای من پندهایی داشت که همیشه در ذهنم مانده است. پدرم میگفت
همانطور که حضرت موسی(ع)، 10 فرمان داشت من هم به تو بهعنوان یک پدر به
پسر چند فرمان میدهم. پدرم میگفت:
1. منتظر باش اما متوقف نباش
2. تامل کن اما معطل نکن
3.سرسخت باش اما لجباز نباش
4. صریح باش اما گستاخ نباش
5. بگو آره، نگو حتما
6. بگو نه، نگو هرگز
7. صبور باش اما بیخیال نباش
8. شتاب کن اما شتابزده عمل نکن
9. بگو برات میمونم نگو برات میمیرم.
و در نهایت خوشبختی داشتن چیزهایی که دوست داریم نیست بلکه دوست داشتن چیزهایی است که داریم.