حیف
نون یه نفر رو تو خیابون دید و پرسید: شما علی پسر ممدآقا پاسبان نیستی
که توی کرج سر کوچه چراغی مأمور بود؟ پسر گفت: چرا!؟ حیف نون گفت: ببخشید!
پس حتما عوضی گرفتم.
به یکی میگن یه موجود نام ببر ، میگه یخ ... ، میگن آخه یخ که موجود محسوب نمیشه ، میگه چرا من خودم صد بار دیدم نوشتند یخ موجود است
شوتیه عینکش را دور دستش می چرخونه بعد میزنه چشمش، سرش گیج میره میخوره زمین هوا میره ، نمیدونی تا کجا میره
پسره
تو خواستگاری از یه دختره می پرسه اسم شما چیه؟ دختره می گه اسم من توی
تمام باغچه ها هست. پسره می گه: آهان فهمیدم ، اسمتون شلنگه
از یه کچل می پرسن اسم شامپوت چیه؟ می گه من شامپو لازم ندارم از شیشه پاک کن استفاده می کنم!
حکمتی
برای فهیمان : یارو داشته دنبال جای پارک می گشته اما پیدا نمی کرد! در
همون حال گشتن به خدا میگه: خدایا اگه یه جای پارک برام پیدا کنیا من نماز
می خونم، روزه می گیرم که یه دفعه یه جای پارک می بینه و به خدا می گه! خدا
جون نمی خواد خودم پیدا کردم.
رئیس: خجالت نمیکشی تو اداره داری جدول حل میکنی؟ کارمند: چکار کنیم قربان، این سروصدای ماشینها که نمیذاره آدم بخوابه!
حیف
نون می میره میره اون دنیا، ازش میپرسن چی شد مُردی؟ میگه داشتم شیر
میخوردم ! میگن: شیرش فاسد بود؟ میگه نه بابا، گاوه یهو نشست
نصیحت یه شوهر به زنش: هر وقت یه سوسک تو دستشویی دیدی با دمپایی فورا نکوب رو سرش…
بی توجه از بغلش رد شو… این کار از صدتا فحش براش بدتره
طرف یه تیکه آشغال می پره تو چشمش . می ره جلوی آینه تو چشش فوت میکنه. خانمش بهش میگه دیوونه تو فوت نکن بذار اون فوت کنه!